بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 2
کل بازدید : 6134
کل یادداشتها ها : 10
مروزه بیش از هر چیز شاهد فرزند سالاری خانواده ها هستیم و همین مساله باعث شده تا پدیده ای به نام خانه های مجردی به وجود آید. در ابتدا این امر چندان خوشایند نبود، اما امروزه وجود چنین خانه هایی مرسوم شده است. اما باید مراقب خطرات این خانه ها باشیم، خانه هایی که در آن بمب جنسی اتفاق می افتد.
وقتی در جامعه ی ما برطرف کردن نیاز مشروع جوانان فکر همه را به خود درگیر کند، به طوری که رییس سازمان ملی جوانان میگوید: «از نظر ما، بمب جنسی در کشور، خطرناکتر از بمب و موشک دشمن است و نیازهای جنسی نیز با ازدواج حل میشود» و وقتی باز از همان مقام مسئول حوزه جوانان میشنویم که «نارضایتی جنسی یکی از مهمترین دلایل طلاق در کشور است»، به طور کامل واضح است که این موضوع سالهای سال به دلیل سهل انگاری مسئولان مورد بررسی واقع نشده.
حال که میگویند و میدانیم که جامعه جوان ما پتانسیل آسیبپذیری بالایی از نیاز جنسی جوانان دارد، گاهی زمینههایی در جامعه پدید میآیند که این آسیبپذیری را آسانتر میکند. نگاه و انگیزه غلط برخی جوانهای درمانده و شاید بیمار، به جدایی از خانواده و گرفتن خانههای مجردی در پوشش یافتن استقلال و تمرین زندگی، شاید یکی از این زمینهها باشد.
امروزه حتی جوانان، مخصوصا پسران جوان خانه های مجردی دارند.
هم چنین زندگی مجردی دختران جوان، نیز که تا چندی پیش امری ناپسند در جامعه و عرف اجتماعی تلقی میشد، امروز گسترش ملموسی یافته و کم و بیش به عنوان امری عادی و قابل قبول پذیرفته شده است.
در واقع خانههای مجردی برای بسیاری از جوانان، تمرین زندگی مستقل است و به مثابه نمونههایی از فرهنگ غرب است، ناگفته پیداست که حتی در این صورت نیز رواج خانههای مجردی در فرهنگ بومی و دینی، جایی ندارد و همواره آسیبزا خواهد بود.
شاید برخی بگویند زندگی مجردی میتواند آزمونی برای بزرگ شدن و رشد شخصیت جوان و مقدمهای برای زندگی آینده او باشد، اما اکنون همین فرصت به تهدیدی جدی بدل شده است. افسردگی، عادت به فضاهای تاریک و انزواطلبی، ازجمله مشکلاتی است که در میان جوانان که زودتر از بلوغ فکری و جنسی به زندگی مجردی روی آوردهاند به چشم میخورد. مهمترین پیامد حالتهای یاد شده این است که خطر متارکه، زندگی بعدی این دسته از جوانان را تهدید میکند، زیرا عادت به خود محوری، تحمل شخص دیگر و مسئولیت زندگی متأهلی را از آنان میگیرد، در نتیجه شیوع خانههای مجردی همواره آسیبزا خواهد بود.
خانه مجردی-روابط-دوستی
هم چنین سن نوجوانی سنی است که فرد در آن به دنبال استقلالی برای خود میگردد ؛ این حالت استقلال گاهی تا آن جا پیش میرود که نوجوانان را به فرار از خانواده وامیدارد یعنی نوجوان میگوید میخواهم بروم بیرون و برای خودم کار و درآمد داشته باشم.
این موضوع بیشتر درباره ی پسران که خانواده های خود راترک کرده اند صادق است، آنهایی که دیگر قصد بازگشتن به زندگی خانوادگی را ندارند و ترجیح میدهند، داشتن یک زندگی مستقل و جدای از اعضای خانواده را تجربه کنند لذا در این زمینه خانوادهها باید تحقیقات خود را داشته باشند و جوان خود را کنترل کنند که مبادا به بهانه درس و شغل به انحرافات اخلاقی دچار شود.
و در نتیجه میتوان گفت: خانههای مجردی زاده پدیدهای است به نام «استقلال» و اغلب به کام «انحراف»!
این روزها یافتن کسانی که به تنهایی و جدا از اعضای خانواده خود زندگی میکنند، در دایره دوستان نزدیک و یا افراد فامیل دیگر همانند گذشته، سخت نیست. حال آن که در فرهنگ و عرف اجتماعی و دینی ما این نوع جدایی، امری جدید و به قولی وارداتی است و تشکیل زندگی مستقل جوانان، از دیرباز در قالب ازدواج بوده است.
در نهایت وقتی جوانی زندگی مجردی را برای خود بر میگزیند، بر سر راهش دامهای فساد گستردهای پهن است و او نهایتاً در یکی از راههای اعتیاد و بی بند و باری قرار گرفته و یا اینکه جذب گروههای بیگانه میشود. از طرفی گروههای منحرف داخلی این فرصت را به دست میآورند که آنها را جذب کنند.
به هر صورت، خانههای مجردی را چه محصول نیازهای کاذبی بدانیم که از جوامع غربی آمده و فرهنگ بومی را در آماج حملات خود قرار داده و چه حاصل از حس مسئولیتپذیری و استقلال به شخصیت جوانان بدانیم، پدیدهای است که رشد میکند و از خانهای به خانه دیگر میرود.
نکتهای که در پایان باید مورد تاکید قرار گیرد، ضرورت انجام اقدامات فرهنگی و ارزشآفرین برای جلوگیری از تبدیل شدن پدیده خانههای مجردی تحت لوای استقلال یافتن به عنوان یک ارزش فرهنگی و اجتماعی در بین خانوادههاست، چرا که تنها از این طریق است که میتوان با کمترین هزینهها و بدون اقدامات امنیتی و بازدارنده قضایی و انتظامی، از آسیبهای این ضدفرهنگ وارداتی در امان ماند. زیرا متأسفانه هماکنون فرهنگ بیگانه به واسطه تکنولوژی روز به کشور ما نفوذ کرده است و در بسیاری از اوقات میبینم که جوانان و نوجوانان به اشکال مختلف لباس میپوشند که علت آن اثرگذاری رسانههای غرب در کشور میتواند باشد، از طرف دیگر سستی اعتقادات برخی از افراد موجب میشود تا جوانان به دنبال آزادیهایی نامعقول که در غرب رواج دارد، بروند که این امر با اقداماتی نظیر جدا شدن فرزندان جوان از خانواده تحت عنوان استقلال یافتن ، برای جامعه بسیار خطرناک است.
در خانه های مجردی چه می گذرد؟
فرارو- تا همین چند سال پیش، خانواده ارزش و اهمیت زیادی داشت. پدیده فراگیر زندگی مجردی شایع نبود و کمتر پسری به فکر تنها زندگی کردن میافتاد. دختران هم به صورت انگشتشمار و بیشتر برای تحصیل تن به جدایی از خانواده میدادند. بسیار اتفاق میافتاد که تنها به خاطر پذیرش جوانی در دانشگاه شهری دیگر، همه خانواده به آن شهر مهاجرت میکردند. زندگی مجردی آنقدر غیرمعمول بود که حتی آنها طلاق میگرفتند، بار دیگر به خانه پدری باز میگشتند تا زندگی را در کانون خانواده از سر گیرند.
به گزارش فرارو؛ خبر افزایش خانههای مجردی در پایتخت و سایر کلانشهرها، و نیز آمارهایی مبنی بر زندگی 27 تا 30درصدی جوانان تهرانی در خانههای مجردی، مطلبی نیست که بتوان به سادگی از آن گذشت.
دکتر حسین باهر، نسبت به گسترش اپیدمیک زندگی جوانان در خانه های مجردی هشدار داده است. بر اساس دانستههای این روانشناس، جوانان به صورت دختر و پسر، تجمعی از دختران و پسران و یا ترکیبی از یکدیگر در حال زندگی هستند.
دلایل گرایش به زندگی جدا از خانواده
این استاد دانشگاه، مهمترین علل بروز این پدیده را سختگیریهای بیش از حد جامعه و خانواده، گشاده بازیهای ماهوارههای خارج از کشور و همچنین تماشای ماهواره و فضای اینترنتی عنوان کرده که سبب میشود هر انسانی که مستعد جهش است، دچار جهش ناهنجار شود و به سمت زندگی فرادی و جمعی گرایش پیدا کند.
دکتر باهر، انگیزههای اقتصادی را عامل دیگر تمایل جوانان به زندگی افرادی میداند؛ چرا که اکثر جوانان نسل سوم دارای تحصیلات بالا هستند، اما کار مناسب در جامعه ندارند تا بتوانند تامین معاش داشته و به سمت ازدواج گرایش پیدا کنند.
زندگی مجردی اشکال دارد یا ندارد؟
به غیر از حسین باهر، که خانههای مجردی را حیات خلوتی برای برقراری روابط جنسی نامشروع و استعمال مواد مخدر میداند، یک نماینده مجلس نیز در این خصوص گفته است: «زنانی که در خانههای مجردی به تنهایی یا با دوستان خود زندگی میکنند، در معرض خطر ابتلا به اعتیاد قرار دارند و این موضوع باعث شده است که زندگی در برخی از خانههای مجردی احتمال آسیب اجتماعی زنان را افزایش دهد.»
در این میان افرادی نیز هستند به تمایل دختران برای زندگی مجردی، نگاهی متفاوت دارند. مصطفی اقلیما، رئیس انجمن علمی مددکاران یکی از این افراد است که افزایش آمار زندگی دختران مجرد را نشانه پذیرش طرز تفکری میداند که دختران نیز میتوانند مانند پسران، مستقل زندگی کنند و تنها زندگی کردن آنها چندان خطرناک و غیرعادی نیست.
ایرج وثوق، استاد دانشگاه نیز بر این عقیده است که زنان از نظر مالی به استقلال رسیده و در سایر زمینهها نیز خواستار استقلال هستند. اولین گام استقلالطلبی این افراد رها شدن از سلطه خانواده است.
این جامعهشناس امیدوار است که به وجوه مثبت زندگی مجردی فکر شود و جامعه آموزش ببیند تا بداند که مجرد زیستن به معنای به فساد کشیده شدن نیست، بلکه نوعی از زندگی است که برای هر فردی قابل تصور است.
در جستوجوی خانه مجردی
بر اساس اظهارات یکی از مشاوران املاک، تنها 20 درصد از متقاضیان خانههای مجردی، پسران شهرستانی هستند که در تهران کسی را ندارند و 80 درصد دیگر را پسران تهرانی تشکیل میدهند که برای رهایی از قید و بندهایی که شاید در زندگی در کنار پدر و مادرهایشان با آن مواجه شوند، به زندگی در خانهها مجردی پناه میآورند. پسران تهرانی معمولاً تک نفری یا حداکثر دو نفری اقدام به اجاره خانه میکنند، اما پسران شهرستانی معمولاً چند نفری یک خانه را اجاره میکنند.
مشاور املاک دیگری نیز در یکی از بنگاههای ونک چنین میگوید: «تعدادی از دختران و پسران مجرد در شمال شهر، به دور از چشم خانوادههایشان خانههایی را اجاره میکنند و برخی ساعات روز را در آن میگذرانند. با توجه به قیمت بالای اجاره خانه در نقاط شمالی شهر، این امر تنها از عهده قشر خاصی از اجتماع بر میآید.»
بسیاری از کارشناسان زندگی مجردی را پیامد گسترش مدرنیته در جوامع غرب میدانند که به سایر کشورها و همچنین کشور ما تزریق شده است. این روند به دلیل انطباق نداشتن با فرهنگ خانواده محور ایرانی، عوارض بسیاری را به دنبال دارد که از مهمترین آن میتوان به زوال بنیان خانواده که یکی از مهمترین ارکان اجتماع است، اشاره کرد.
جامعهشناسان بر این باورند که با توجه به هشدار کارشناسان مبنی بر افزایش انفجاری زندگی مجردی در سالهای آینده، مسؤولان دولتی باید هر چه زودتر ستونهای جامعه را در مقابل این آسیب مقاوم سازند.
معاون اجتماعی پلیس خراسان شمالی سرگذشت یک دختر فراری که مهمان خانه مجردی بود را تشریح کرد.
به گزارش خبرنگار انتظامی خبرگزاری فارس به نقل از پایگاه خبری پلیس، مطلب زیر سرگذشت دختر جوانی است که به دلیل فشارهای روحی و روانی و خلاء عاطفی از خانه فرار کرد و ... « وقتی مشکلاتم را توضیح دادم او هم با من همدردی میکرد انگار سال هاست که همدیگر را می شناختیم. به دلیل اینکه دیر به مدرسه رسیده بودم صحبت مدیر ته دلم را خالی کرد. او خطاب به من گفت اگر نمی توانم به موقع سر کلاس حاضر شوم بهتر است کلاس درس را فراموش کنم و این حرفی بود که انگیزه من را از ادامه تحصیل گرفت، ضمن اینکه بهانههای پدر و مادرم هم در خانه کلافهام کرده بود. احساس دلتنگی می کردم و کلاس های درس را به زور تحمل می کردم. حرف های دخترهای همسن و سالم بیشتر از حرف های معلمم در ذهنم باقی می ماند. این روزهای بحرانی برایم خیلی سخت بود و وقتی نمره های میان ترم را دریافت کردم بیشتر آنها تک بود و علامت قرمز؛ یعنی خواندن درس بی فایده! از خجالتم نمره هایم را به والدین خود نشان ندادم اما چند روز بعد پدرم از وضعیت درس هایم مطلع شد و وقتی فهمید که من آنها را از او و مادرم مخفی کرده ام آن شب تمام تنم را با کمربند کبود کرد. صورتم از بس سیلی خورده بود قرمز و زیر چشمانم کبود شده بود. روی رفتن به مدرسه را نداشتم، کیف پشتی را برداشتم و بی هدف از خانه خارج شدم و دیگر دوست نداشتم به خانه بازگردم. وقتی به خودم آمدم که به پارک رسیده بودم. آرام روی صندلی نشستم و کتابم را بی هدف ورق می زدم که ناگهان حضور جوانی را در کنارم احساس کردم. بدون مقدمه و بی آنکه من را بشناسد علت کبودی صورتم را پرسید و من که تا به حال با پسری در خلوت حرف نزده بودم از خجالت رویم را برگرداندم و به او بی محلی کردم ولی سماجت او خیلی زود من را فریب داد. او با حرف هایش توانست پس از چند دقیقه اعتماد من را به خود جلب کند. ساعت ها در پارک با او درد و دل کردم وقتی مشکلاتم را توضیح دادم او هم با من همدردی می کرد؛ انگار سال ها همدیگر را می شناختیم. این حرف ها گویا گذر زمان را سریع تر می کرد و تا به ساعت نگاه کردم دیگر از زمان بازگشت به خانه گذشته بود. از این می ترسیدم اگر مجدد به خانه بازگردم باید کتک های پدرم را تحمل کنم. پسر جوان از این موقعیت استفاده کرد و اصرار داشت برای مدتی مهمان خانه مجردی او باشم. من که از این وضعیت خسته شده بودم خیلی زود خام حرف های او شدم و با او به سوی خانه اش رهسپار شدیم که ای کاش پاهایم می شکست و این راه را انتخاب نمی کردم. پس از حضور در آن خانه متوجه حضور چند نفر دیگر هم شدم که به بهانه ای سریع از آن جا فرار کردم و با هزار سختی و به کمک اهالی محل از دست آن پسر شیطان صفت نجات پیدا کردم اما توسط مأموران کلانتری به اتهام شب گردی دستگیر شدم. وقتی پدرم برای تحویل من به کلانتری آمد خشم تمام وجودش را گرفته بود و احساس می کردم که سرنوشت سختی در انتظارم است ولی با صحبت های مشاور کلانتری با والدینم روش برخورد آنان به طور کامل تغییر کرد و حالا در کنار خانواده ام در محیطی امن و با آرامش مشغول به تحصیل هستم.» نظریه کارشناسی: معاون اجتماعی فرماندهی انتظامی استان خراسان شمالی در این رابطه ضمن توصیه به والدین، گفت: فشارهای روحی و روانی و خلاء عاطفی علت اصلی فرار از منزل فرزندان به شمار می رود. سرهنگ حیدر اقبالی مطلق، فرار از منزل را در سنین نوجوانی شایع تر بیان کرد و از خانواده ها خواست که با فرزندان خود در این سنین بیشتر ارتباط برقرار کنند. این مقام انتظامی فرار از منزل را سرمنشاء ورود به انواع بزه های اجتماعی دانست و خطاب به دختران نوجوان افزود: فرار از منزل نه تنها باعث کاهش مشکلات نمی شود بلکه مشکلات را صد چندان می کند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار سال گذشتهی خود با جوانان استان خراسان شمالی، 28 پرسش مصداقی دربارهی سبک زندگی ایرانیان را مطرح کردند. پایگاه اطلاعرسانی
Khamenei.ir متناوباً به واکاوی این پرسشها و پاسخهای نخبگان به آن
پرداخته است. یکی از این سؤالهای اساسی این است که: چرا در برخی شهرهای
بزرگ، خانههای مجردی وجود دارد؟ این بیماری غربی چگونه به جامعهی ما نفوذ
کرده است؟ بنابراین پنجمین پروندهی سبک زندگی به پدیدهی «خانهی مجردی»
میپردازد. در نخستین گام برای بررسی جامعهشناسانهی این پدیده به گفتوگو
با دکتر محمدتقی کرمی، استادیار دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی پرداختیم. او در این گفتوگو از تعریف علمی این پدیده گفت و از نتایج
تحقیقات مبسوطی که با کمک دانشجویانش دربارهی «زیست مجردی» یافته است.
همچنین به علل گرایش جوانان به سکونت در خانهی مجردی و نیز به واقعیتهای
ناشنیدهای اشاره کرد.
به
نظر میرسد که خانهی مجردی اگر یک ترکیب لغوی فرض شود، معنی بدی ندارد.
هر کسی به مقتضای شغل، تحصیل، اتفاقات و شرایط خاص خودش میتواند زیست
مجردی داشته باشد. همانطور که خیلی از دانشجویان یا طلاب در دورهای از
زندگیشان زیست مجردی دارند و خانه هم میگیرند. اما وقتی از خانهی مجردی
صحبت میکنیم، گویا از یک پدیدهی اجتماعی حرف میزنیم که نوع خاصی از
زندگی منظور آن است. تعریف شما از خانهی مجردی چیست؟
تعریف ما از خانهی مجردی، زیست تنهای یک فرد است، بدون اینکه برای آن یک
نقطهی پایانی تعریف کند. هر کسی به عنوان سرباز یا به عنوان دانشجو یا
طلبه، در برههای از زمان مجرد خواهد بود، اما به این زیست، زیست مجردی یا
زندگی در خانهی مجردی اطلاق نمیکنیم؛ اگرچه ماهیتاً تفاوتی نمیکند بین
کسی که اینطور تکزیست است با کسی که مورد بحث ما و سوژه گفتوگوی ماست.
در واقع تکزیستی و زندگی مجردی، افقی غیر از زندگی در تنهایی ندارد. یعنی
فرد حالت منتظر ندارد. نمیگوید دو سال سربازی است و تمام میشود، یا چهار
سال دانشگاه است و تمام میشود، یا سه سال کار در غیر از شهر خودش است و
تمام میشود. مجردزیست کسی است که بدون داشتن افقی روشن، تنها زندگی
میکند. نکتهی دوم این است که این فرد «خانهی مبدأ» ندارد. این آن
نکتهای است که افراد تکزیست را از مثلاً دانشجویان مهاجر یا سربازان مجزا
میکند.
اگر
با پسر یا دختری صحبت کنید که زیست مجردی دارد، تمام آن چیزی را که برای
زندگی لازم است، در خانهاش دارد و جای دیگری مرجعش نیست. اگر برگردد به
خانهی پدر و مادرش، انگار میهمان است. ما با بسیاری از آنها مصاحبه
کردهایم، میگویند وقتی میرویم خانهی والدین، احساس اضافهبودن میکنیم.
این تعبیر خانهی مجردی است.
خانهی مبدأ یعنی چه؟
خانهی مبدأ یعنی خانوادهی پایه؛ آن پایگاه اصلی افراد که دیر یا زود به
آن بازمیگردند. محل سکونت کنونی شخص در شهری دیگر به معنی شعبهای است از
آن پایگاه اصلی. اما اگر با پسر یا دختری صحبت کنید که زیست مجردی دارد،
تمام آن چیزی را که برای زندگی لازم است، در خانهاش دارد و جای دیگری
مرجعش نیست. اگر برگردد به خانهی پدر و مادرش، انگار میهمان است. ما با
بسیاری از آنها مصاحبه کردهایم، میگویند وقتی میرویم خانهی والدین،
احساس اضافهبودن میکنیم. این تعبیر خانهی مجردی است.
نظر شما در این مورد چیست که این پدیدهی اجتماعی یک بیماری غربی است و ریشه در فرهنگ ما ندارد؟
اگرچه این پدیده یک نوع بیماری است، اما من از این منظر نگاه میکنم که
این یک پدیدهی مدرن است. یعنی ما باید مدرنیته را به عنوان یک امر وارداتی
بررسی کنیم. نحوهی مواجههی ما با کل مدرنیته هرگونه بود، در مورد
عینیتهای آن هم میتوانیم همان تعبیر را داشته باشیم. به هر جهت،
«مجردزیستی» امری است مدرن و در عین حال ناسازگار با فرهنگ و جامعهی ما،
اما معنایش این نیست که این ناسازگاری ادامه پیدا میکند. یعنی ما در عین
حال که این پدیده را وارداتی و بهاصطلاح میهمان میدانیم، اما میهمانی است
که در یک چرخش دارد تبدیل میشود به میزبان.
در غرب این پدیده آیا مدرن است یا سابقهی تاریخی دارد؟
در کشورهای غربی مسألهی «جشن استقلال» را داریم که خانوادهها در آن ملزم
میشوند به اینکه نوجوانان را مستقل کنند. از یک دورهای، مثلاً 18سالگی،
هم دختران و هم پسران در بعضی ایالتهای آمریکا یا کشورهای دیگر، باید از
خانوادهشان جدا شوند و تحت حمایت دولت تمرین استقلال کنند تا بتوانند به
عنوان یک فرد مؤثر در اجتماع ایفای نقش کنند. به هر جهت این مسأله آنجا
مشکل نیست و چون مشکل هم نیست، نگاه آسیبشناسانه به آن نمیشود. ولی در
جامعهی ما چون آن شیوهی زندگی رایج نیست و پایهی اجتماع ما «زندگی با
خانواده» است، زیست مجردی برای ما به مثابه یک آسیب است.
جوامع غربی 50 سال است که با این پدیده روبهرو هستند و برایش برنامهریزی
کردهاند، قانون وضع کردهاند و از آن قبحزدایی کردهاند. حتی این پدیده
را تبدیل کردهاند به جریان اصلی. یعنی اگر پدر و مادری بخواهند با استقلال
فرزندان مخالفت کنند، حاکمیت به نفع فرزندان اقامهی دعوا میکند. البته
این پدیده در غرب هم پدیدهی دیرپایی نیست، اما سازگاریشده است، به دلیل
اینکه تبدیلش کردهاند به جریان غالب و حالا دیگر این مسأله برایشان حالت
مشکل و بیماری را ندارد.
آیا نباید خانههای مجردی را خاصتر از تکزیستی بدانیم؟ مثلاً آیا سوییتها و ویلاهای افراد مرفّه شامل تعریف شما نمیشود؟
در تعریف ما «خانه» مهم است. ما اینجا به جایی شبیه به خانه -ولی بدون
داشتن آثار و نشانههای یک خانهی واقعی- که افراد در آن تعیّش و خلاف
داشته باشند، زندگی در خانهی مجردی نمیگوییم. ما زندگی مجردی بدون
چشمانداز روشن و بدون پایگاه اصلی و مرکزی که بهاصطلاح شخص آنجا را موطن
اصلی و موقف اصلی خودش بداند، تکزیستی و زندگی در خانهی مجردی میدانیم.
پس باید آن تعبیر عرفی «خانهی مجردی» را در این مبحث کنار بگذاریم.
به نظر شما دلایل اصلی پدیدآمدن سبک زندگی خانههای مجردی یا همانطور که فرمودید، تکزیستی در جامعهی ما چیست؟
اگرچه نباید تأثیرات علل و عوامل عمومی را نادیده گرفت، اما یکی از دلایل
مهم این سبک زندگی، تغییر نظام ارزشها است. مثلاً روحیهی جمعگرایانه که
یک نظام ارزشی است، تبدیل میشود به روحیهی فردگرایانه و متفرقانه. اینکه
در گفتمان مدرن، مثلاً «لذت» بحث مهمی در زندگی انسانها است و خواست
فردی بر خواست جمعی تقدم دارد، تأثیرات خودش را اینگونه نشان میدهد.
من در اینجا از یک سری عوامل خاص صحبت میکنم. مخصوصاً وقتی به آمارها
مراجعه میکنیم، تکزیستی و خانههای مجردی در دختران بیشتر از پسران است.
این آمار مسأله را برای ما پیچیدهتر میکند. یکی از عواملی که متغیر اصلی
بحث را برای ما روشن میکند، در اینجا مسألهی مهاجرت است. خود مهاجرت -هم
در ناحیهی آغاز و هم در ناحیهی تداوم- نقش مهمی در تکزیستی دارد.
اصولاً مهاجرت یا ازجاکندگی گاهی به صورت موقت صورت میگیرد و گاهی به صورت
دائم. یعنی گاهی من از تهران میروم اصفهان که درس بخوانم؛ این موقت است،
اما گاهی میروم واشنگتن که زندگی کنم.
مهاجرت یعنی تمرین بریدن از دیگران؛ جداشدن از پدر و مادر و از خیلی چیزها
به لحاظ عاطفی. شخص وقتی به یک محل یا موطن جدید میرود، مدتی را صرف
سازگاری با آن محیط جدید میکند. در این مدت تمرین «زیست فردی» و زیست
تکگرایانه و متفرّدانه دارد. پس خودبهخود پرورش پیدا میکند برای
مجردزیستی و تکزیستی. مسأله اینجاست که بهموازات اینکه آن فرد در محیط
جدید زندگی میکند، محیط قبلی هم برایش بهتدریج بیگانه میشود. یعنی
باورهایش، دینش، زبانش و همهچیزش برایش بیگانه میشود.
در
کشورهای غربی از یک دورهای، مثلاً 18سالگی، هم دختران و هم پسران باید از
خانوادهشان جدا شوند و تحت حمایت دولت تمرین استقلال کنند تا بتوانند به
عنوان یک فرد مؤثر در اجتماع ایفای نقش کنند. جوامع غربی 50 سال است که با
این پدیده روبهرو هستند و برایش برنامهریزی کردهاند. اگر پدر و مادری
بخواهند با استقلال فرزندان مخالفت کنند، حاکمیت به نفع فرزندان اقامهی
دعوا میکند.
این مشکلات حتی در مهاجرتهای موقت هم تأثیر میگذارد و باعث میشود
آدمها نتوانند به زیست قبلیشان برگردند. نمونهاش اینکه وقتی شما برای
تحصیل از یک شهر کوچک به شهری بزرگ میروید و تحصیلات عالیه پیدا میکنید،
دیگر آن شهر کوچک نمیتواند شما را حمایت و ارضا کند. شما با موقعیت جدیدی
که پیدا کردهاید و مثلاً فوق لیسانس یا دکتری گرفتهاید و مجبورید در
موقعیت جدیدتری قرار بگیرید. شما با این موقعیت جدید اگر در شهر قبلی خود
نتوانید ارتباط برقرار کنید، ناچار باید به شهری که موقتاً به آن مهاجرت
کرده بودید، نگاه همیشگی و دائمی داشته باشید، در حالی که نمیتوانید با
آدمهای این فضای جدید قاطی شوید. یعنی به یک تعبیری مهاجرتهای تحصیلی و
مهاجرتهای شغلی که مهمترین نوع مهاجرتها است، آدمها را به لحاظ ذهنی و
به لحاظ تغییر موقعیتهای عینی آماده میکند تا از خانوادههای مبدأ فاصله
بگیرند و دیگر نتوانند زندگی اجتماعی داشته باشند.
یعنی آیا یک تجربیاتی پیدا میکنند که این تجربیات برای آنها شیرینتر و جذابتر است و مبانی ذهنیشان را تغییر میدهد؟
نه لزوماً؛ موقعیتهای جدید آدمها که حالا فقط موقعیت شغلی نیست. یک خانم
فوق لیسانس مثلاً بیستوهشت ساله از یک شهر کوچک آمده تهران و حالا باید
برگردد که ازدواج کند و دنبال شغلی بگردد که ندارد. باید ازدواج کند، اما
با چه کسی ازدواج کند؟ پسرعمه؟ پسرخاله؟ پسردایی؟ اینها که مثلاً دیپلم هم
ندارند و سیکل دارند و ... اینکه درواقع پاککردن هدف مهاجرت است و
اینجاست که وجوه جنسیتی نیز پررنگ میشود.
مسألهی دوم در جامعهی ما مسألهی «مضیغهی ازدواج» است. مضیغهی ازدواج
یعنی فراهم نبودن فرصت ازدواج ایدهآل برای یک دختر یا پسر. وقتی میگوییم
ازدواج عادی و ایدهآل، تعریف و شاخصهی فرهنگی مد نظر ماست. مثلاً در
ایران ازدواج دختر کوچکتر با پسر بزرگتر معمول است و برعکسش خیلی مرسوم
نیست. یک دختری که با مهاجرت موقت از شهر خودش از چشمها دور میشود، ممکن
است فرصت ازدواج را از دست بدهد و مثلاً وقتی رسید به سن 29 سال، بهتدریج
شانسش برای ازدواج کم میشود. این را ما میگوییم «مضیغهی ازدواج».
یک مسأله را اضافه کنید که مشکلات جمعیتی هم به مضیغهی ازدواج دامن
میزند. ما یک مسألهی تحصیلات داشتیم، یک مسألهی مهاجرت موقت داشتیم، با
یک مشکل جمعیتی هم مواجه هستیم. ما دو سه دوره افزایش جمعیت را در کشور
تجربه کردهایم. این دورههای افزایش جمعیت باعث بحرانهای ازدواج پسران و
دختران میشود. البته این مسأله خیلی خودش را در ازدواج پسران نشان
نمیدهد، زیرا پسران اقدامکننده به ازدواج هستند، ولی دختران در موقعیت
انتخابشوندگی هستند. دختر جوانی که مهاجرت کرده به یک شهر بزرگ و
ارتباطاتش با زیستگاه قبلیاش قطع شده و در محیط جدید هم فرصت ازدواج
ندارد، اینجاست که چارهای ندارد؛ ازدواج نکرده و به خانهی مبدأ هم
نمیتواند برگردد. این وجه جنسیتی خانههای مجردی در ایران این است.
یکی
از دلایل مهم این سبک زندگی، تغییر نظام ارزشها است. مثلاً روحیهی
جمعگرایانه که یک نظام ارزشی است، تبدیل میشود به روحیهی فردگرایانه.
اینکه در گفتمان مدرن، مثلاً «لذت» بحث مهمی در زندگی انسانها است و
خواست فردی بر خواست جمعی تقدم دارد، تأثیرات خودش را اینگونه نشان
میدهد.
مجموع این عوامل باعث میشود یک دختر یا پسر ناخواسته به زندگی مجردی تن
بدهد. اینکه میگویم زندگی مجردیِ ناخواسته، یعنی ممکن است در شروع یک
علاقه و انگیزهای باشد که بخواهند مستقل باشند، ولی در ادامه کم میآورند و
آرزو میکنند ایکاش ما یک زندگی خانوادگی داشتیم. جالب است من برای شما
بگویم ما در مصاحبهها به این مسأله رسیدیم که اغلب جوانانی که خانهی
مجردی داشتند، آرزویشان بازگشتن به خانوادهای آرام و دلنشین بود. آن چیزی
که من میخواهم از آن حرف بزنم، زندگی مجردی تحمیلی است که متأسفانه وجه
غالب زندگیهای مجردی جوانان ما و بهخصوص دختران ماست.
دیگر چه عواملی در رخدادن این پدیده دخیل است؟
عامل مهم دیگر، ازبینرفتن خانوادهی مبدأ است. گاهی وقتها مجردزیستی به
جوانها تحمیل میشود، به خاطر اینکه خانوادهی مبدأ آنها از بین رفته
است یا اینکه وجود دارد، ولی حمایت نمیکند. پدر و مادر هر دو هستند، اما
به دلایل عاطفی یا به دلایل اقتصادی، فرزند را پسمیزنند. لذا اینها
مجبورند روبیاورند به پانسیونها و خانههای مجردی. به هر جهت این پدیدهها
باعث میشود که بهتدریج پدیدهی تجردزیستی یا خانههای مجردی ناخواسته
در کلانشهرها رو به افزایش باشد.
چه آسیبهایی این افراد و نیز جامعه را تهدید میکند؟
خانه از گذشته تاکنون به عنوان مسکن، یعنی محل سکون و آرامش شناخته شده
است. وضعیت این آدمها در دوری از خانه، یک پیامدش این است که از موقعیت
خودشان احساس آرامش و احساس رضایت ندارند. مسألهی دوم این است که به لحاظ
شهروندی یک جورهایی شهروند درجهدوم هستند، شهروند حاشیهای هستند و هیچکس
اینها را جدی نمیگیرد. نکتهی سوم ترسیدن است. آدمها به صورت طبیعی از
تنهایی میترسند. اکثر دخترانی که زندگی مجردی میکنند، اذعان کردهاند که
ما شبها میترسیم، روزها میترسیم.
مسألهی بعدی، کسانی که زندگی مجردی دارند، بالأخره خلأهای عاطفی دارند؛
نیاز به محبت پدر، مادر، برادر، خواهر و محبت جنس مخالف دارند. وقتی هرکدام
از اینها نباشد، فشار نبودنش متمرکز میشود بر آن بخشی که هست. یک دختر
جوان که مجرد زندگی میکند، وقتی به پسری دل میبندد، خیلی متفاوت است با
دختری که با پدر و مادر و ایل و طایفه و فامیلش زندگی میکند. از یک طرف
اینها نیازهای عاطفی دارند. بخشی از این نیازهای عاطفی نیاز غریزی و جنسی
است. امکان ازدواج هم که ندارند. لذا اغلب اینها تن به ازدواجهای مخفیانه
و روابط غیر عرفی میدهند. در مورد دختران تکزیست تحقیقات ما نشان
میدهد اکثراً این روابط را با مردان متأهل برقرار میکنند. پس چهبسا به
یک معنی، زندگی تکزیستی این دختران، خانوادهها را در معرض تهدید قرار
میدهد.
کسانی
که زندگی مجردی دارند، بالأخره خلأهای عاطفی دارند؛ یک دختر جوان که مجرد
زندگی میکند، وقتی به پسری دل میبندد، خیلی متفاوت است با دختری که با
پدر و مادرش زندگی میکند. اغلب اینها تن به ازدواجهای مخفیانه و روابط
غیر عرفی میدهند. در مورد دختران تکزیست تحقیقات ما نشان میدهد اکثراً
این روابط را با مردان متأهل برقرار میکنند. پس زندگی تکزیستی این
دختران، خانوادهها را در معرض تهدید قرار میدهد.
از حیث کلان و حکومتی چگونه میتوان این پدیده را کنترل کرد؟ چه راهبردهایی برای دفع آفتهای زندگی در خانههای مجردی وجود دارد؟
ما احتیاج داریم به توسعهی متوازن. من که معلم دانشگاه هستم، اگر بخواهم
در یک شهر کوچک معلم دانشگاه شوم، نباید احساس کنم که به لحاظ موقعیت علمی
عقب افتادهام. یا آن که مهندس شده، باید احساس کند در این شهر کوچک هم
میتواند به دستاوردهای علمی و فنی و اقتصادی برسد. به همین دلیل است که در
بسیاری از کشورها مهمترین دانشگاهها در کوچکترین شهرها و شهرهای غیر
صنعتی هستند. در ایران اما پایتخت علم تهران است، پایتخت فرهنگ تهران است،
پایتخت سیاست و اقتصاد هم تهران است و طبیعی است که مردم هجوم ببرند به
چنین شهری.
راه بعدی این است که ما گروه هدفمان در برنامههای توسعه را خانواده قرار
دهیم نه فرد. ما سه مسألهی مهم ازدواج، اشتغال و تحصیل را پیش رو داریم
که مرجع رفع هر سه باید خانواده باشد. یعنی ما هیچگاه نباید این فضا را به
وجود آوریم که جوان برای حل مشکلاتش از خانوادهی مبدأ فاصله بگیرد؛ حالا
چه فاصلهی فیزیکی، چه فاصلهی اقتصادی یا فرهنگی و چه فاصلهی مرجعیتی.
اینها نشان میدهد که ما متأسفانه تاکنون در بحثهای توسعه به مسألهی
خانواده کمتوجه بودهایم. در حالی که ما باید از خانواده حمایت کنیم و نه
از افراد. باید خانواده را توانمند کنیم تا جوانان احساس کنند که باید با
خانوادههایشان مسائلشان را پیش ببرند و حل کنند.